کنجکاویهای مترجمانه و خردهبینیهای ویراستارانه
در دستور سنتی، واژۀ مشتق را واژهای میدانند که برگرفته از فعل باشد، مانند کوشش، نماینده، رفته. اما در زبانشناسی، هر واژهای که با «وندافزایی» ساخته شود «مشتق» نام میگیرد، مانند بهرهمند، خوفناک، گلستان (فتد).
یکی از سرگرمیهای زبانی شاید این باشد که کلمات مشتق یا مرکب را به اجزای اولیهاش تقسیم کنیم. با این کار میتوانیم روی ساختار کلمات گوناگونی که هرروزه به کار میبریم، متمرکز شویم و با بازشناسی این اجزا، حتی گاهی تلاشهایی واژهسازانه کنیم.
یکی از این واژهها که بهتازگی توجهم را جلب کرد واژۀ «گرمسیر» و متضادش، «سردسیر» بود.
گرمسیر و سردسیر هر دو از چنین ترکیبی ساخته شدهاند: «صفت+پسوند». درواقع «سیر» یکی از پسوندهایی است که دلالت بر مکان میکند و به صفت افزوده میشود.
تلاشم برای رسیدن به ساختهای مشابه راه به جایی نبرد، شاید جز در «تنگسیر» که البته آن را هم چندان مطمئن نیستم. اما اگر خودم بخواهم با این پسوند واژهسازی کنم، شاید بتوانم «ترسیر» را برای مناطقی با آبوهوای مرطوب و شاید شرجی پیشنهاد کنم. خدا را چه دیدید؟ شاید گفتیم و گرفت.